ای آشنا
ای آشـنـا چـه شـد کـه تـو بـیـگانه خو شدی
بـا مـهـرپـیـشـگـان ز چـه رو کـینه جو شدی؟
ما همچو غنچه یک دل و یک روی مانده ایم
بـا مـا چـرا چـو لـاله دو رنگ و دو رو شدی؟
نـزدیـک تـر زجـان بـه تـنـم بـودی ای دریـغ
رفـــتـــی بـــه قـــهــر و دورتــر از آرزو شــدی
ای گـل کـه لـاف حـسـن زدی پـیـش آفـتاب!
خــشــکــیــد شــبــنــم تــو و بـی آبـرو شـدی
ای چــهــره از غــبــار غــمــی زنــگ داشـتـی
اشکی فشاند چشم من و شست و شو شدی
از گـریـه هـمـچـو غـنـچـه گره در گلوی ماست
تـا هـمـچـو گـل بـه بزم کسان خنده رو شدی
سـیـمـیـن! چه روزها که چو گرداب، در فراق
پـیـچـیـدی از مـلـالـت و در خـود فرو شدی!